حضرت رویا

سلام حضرت رويا كه روبروي مني

من ايستاده ام اينجا به جستجوي مني

اگر كبوتر چشمت به هر كجا برود

دوباره ميرسد اينجا تو جلد كوي مني

هميشه شعر من از چشمهاي تو جاريست

تويي ترنم شعرم تودر گلوي مني

ومن براي نمردن دو بوسه مي خواهم

تو هم كه تشنهُ انجام آرزوي مني

بيا كه داغ لبانت اگر به رسوايي

كشاندم ’بنويسم توآبروي مني

هزار حادثه روييده بين لبهايم

چه دوست دارم سختي چه گفتگوي…مني